دیانادیانا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

دیانا نازی

دیانای بی حوصله

1392/2/15 0:34
نویسنده : مامان فاطمه
413 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. 
الان رشتیم خونۀ مامانم اینا و دیانا تازه خوابیده. امروز خیلی بی حوصله بود و لجاجت می کرد . از اونجایی که من سرما خوردم و دو تا پنیسیلین هم زدم نگرانم مبادا از من گرفته باشه و مریض بشه. هیچ حوصله نداره و تا باباش سر به سرش می ذاره زودی اعتراض می کنه که:  مرتضی نکن!!
ما هم همه خندمون می گیره از این همه جدیت و تذکر!
صبح که بنده در خواب ناز بودم پا شد نون و مَنیر (پنیر) نوش جون کرد و چای. با بیدار شدن منم یکی دو استکان دیگه هم چای خواست! بچم چای خور شده حسابی! البته ما گاهی آبجوش بهش غالب می کنیم جای چای!
وقتی به دنیا اومده بود ما برنامه ریزی کرده بودیم که مامانو مادر جون و پدرمو پدر جون صدا بزنه اما یکبار که مامانم داشت بابامو امیر صدا میزد، دیانا هم یاد گرفت و ازونوقت بابامو امیر صدا زد! و مامانمو هم نسرین!  حالا از دیروز به بابام می گه بابا امیر. تا ببینیم بعد به چه روالی پیش میره.
من دیروز چندبار ازش خواستم که اسم منو صدا بزنه و بگه فاطمه که بیشترشو گفت: فامطه! 
آها بابا مرتضی دیروز از این لوازم پزشکیا براش خرید که وقت معاینه دکتر امینی اینقدر اشکش در نیاد و با وسایل پزشکی آشنا بشه. یکم باهاش بازی کرد ولی بیشتر از بادکنکی که من خریدم خوشش اومده بود! و میدادش به من و می گفت: مامان فوته کن!! منظورش این بود که فوت کن/ یعنی بادش کنم.
الانم که خوابه و من زودی مشغول نوشتن شدم.

عکس مربوط به دی 1391- برغان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیانا نازی می باشد