وقتی دیانا کنار ما بازی میکنه(دی ماه 90)
سینه خیز رفتن رو در کل دوس نداشتی و از کوچیکی هر وقت میخوابوندمت روی شکم، بعد از چند لحظه، طاقتت تموم میشد و میزدی زیر گریه! درکل فقط دو روز یادمه که سعی کردی سینه خیز حرکت کنی و رفتی. در ضمن مدل شما این جوری نبود که 4 دست و پا راه بری و فقط 3 هفته قبل راه افتادنت 4 دست و پا رفتی و بعدش یکدفعه راه افتادی.
ایناها موارد مثبتی بودن چون به من اجازه استراحت میداد. وقتایی که خسته بودم میخواستم بخوابم، شما کنار من میخوابیدی و واسه خودت بازی می کردی، یا مینشوندمت و پشتت بالش میذاشتم که نیفتی، و بعد می خوابیدم. خیلی بی آزار بودی و هستی مامانی. هنوزم پیش میاد من وبابا مرتضی بخوابیم و شما توی همون اتاق کنار ما بازی کنی و جایی نری. بابت این موضوع بی نهایت ازت ممنونیم. قسمت بد ماجرا فقط مربوط میشه به کنایه های بی منظور یا منظور دار بعضی ها که همش میپرسیدن: دیانا 4 دست وپا نمیره هنوز؟!!!! دیانا سینه خیز نمیره؟؟!!!!! دیانا راه نیفتاده هنوز؟!!! و یا مقایسه های عمد یا غیر عمدی. بگذریم. خدا رو هزارمرتبه شکر که شما هم راه میری،هم سالمی، هم وجودت برای ما سرشاره از احساس های خوب.
من و بابایی خیلی بهت افتخار می کنیم عزیز دلم.
اینم یکی دوتا عکس از وقتی کنارمون مینشستی و واسه خودت بازی بازی میکردی که هر دو مربوط میشه به دی ماه 90 ، هفت ماه و نیمی شما :